روزنوشته های علی محمدکیخسروکیانی



سلام

امروز وقتی از خواب بیدارشدم شنیدم که مادرم میخواهد برود وبرود حلیم ونون تازه بخرد وبیاید تا باهم ودورهم صبحانه بخوریم و پدرم از کارمادرم خوشش امد و گفت: علی هم  با خو دتببر تا دست تنها هستی وبعد مادرم گفت باشد   وبعد هم من هم رفتم تا لباس بپوشم و تا دنبال مادرم برو م 

منو مادرم ام روز یک پیاده روی اساسی کردیم  و مادوتا اول رفتیم حلیم گرفتیم و بعد رفتیم نون سنگک برای صبحانه گرفتیم  و بعد رفتیم خانه و یک صبحانه ی درجه یک خوردیم.

یه کم بعد ازخوردن صبحانه مادرم با دوتا برادرها یم رفتند خانه ی مادر بزرگم چون ما امروز برای ناهار انجا دعوت بو دیم

و وقتی که ما درم با بچه ها از خانه رفتند بیرون  من و پدرم لبتاب را روشن کردیم ویکم با هم کارکردیم و بعد با هم قرار گذاشتیم تا یک سایت درست کنم وخاطراتم را در آن سایت خطراتم را بنویسم

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود مداحی بیس دار 96 ارزان ترین مرجع تخصصی گرافیک ایرانی کلایمر این نوشته ها نوشته های یک جوان ایرانی است خانه های هوشمند سوک بیوفیزیک آرشیتکت فایل علی خواجه حیدری